برگزاری ششمین جلسه انجمن ادبی شهر وحدتیه +متن اشعار
ششمین جلسه انجمن ادبی کتابخانه عمومی وحدتیه ،همزمان با حلول پربرکت قرص شوال،در دو گروه خواهران و برادران برگزار شد.
جلسه ویژه خواهران پنجشنبه مورخ ۱۷/۵/۹۲ ساعت ۱۸۳۰ الی ۱۹۳۰ و با مسئولیت خانم صغری مزارعی در سالن کتابخانه عمومی برگزار شد. و با طرح پیشنهادی دو گروه،موضوع نشست،معرفی سیمین بهبهانی و سیر در آثار وی و بررسی آن،مورد توجه قرار گرفت.و خانم ساره نجفی زبان شعر سیمین را،ساده و و به دور از حد و مرز شعری معرفی نمودند.سپس چند تن از اعضاء شعر خود را قرائت و بررسی محتوایی آن،به جلسه بعد موکول شد.لازم به ذکر است ،خانم نجفی همکاری با خود را در زمینه ادبیات با هفته نامه نسیم جنوب آغاز کرده است.
جلسه ویژه برادران نیز،در همین روز ساعت ۲۲۰۰ و با حضور مهمان ارجمند جناب آقای( اکبر بابااحمدی وکیل پایه یک دادگستری)، در سالن کتابخانه عمومی وحدتیه در فضایی آکنده از شور و نشاط ادبی،و بويژه همزمانی آن،با شب عید فطر برگزار شد.در این نشست پربار،ابتدا احوال و دیدگاه و نیز یکی از غزلیات سیمین بهبانی مورد بررسی قرار گرفت.پس از آن چند تن از اعضا ضمن توزیع آثار خود در بین اعضاء آن را قرائت نموده و به پیشنهاد آقای مزارعی مسئول انجمن،بررسی محتوایی آن به جلسه بعد موکول شد.سپس آقای اکبر بابااحمدی چند دقیقه در مورد شعر و ارزش آن و بویژه غزل صحبت نموده و ریشه غزل را،واژه کژال معرفی نمودند.و اینکه شعر فرامعنی است زیرا شعر برای شعر نیست ،همانطور که هنر برای هنر نیست.در پایان نیز،(شیرکو) شاعر پرآوازه کردستان عراق،توسط دکتر عبدالرحمان بابااحمدی معرفی و دو شعر وی قرائت شد.جلسه ساعت ۱۱۳۰ شب پایان یافت.
آثار قرائت شده دو گروه:
گاه می گویم به دنیا آمدن در این زمان جرم است
در این سکوت فکر آلود
در این بحبوحه ی بحران
در این دنیای نامعلوم
در این دنیای بی فانوس
ولی گاه نیز می گویم
نه در دنیای دیگر
در دیگر زمان بل
کاش به دنیا آمده بودم
خوب می اندیشم
فکرم به جایی راه نمی یابد
یعنی زمانی هست؟
مکانی هست؟
که آن لایق من باشد؟
کبری باقروند
======================================
کودکی
کودکیم را
در امتداد نی زارها
گم کرده ام
برهوت نیمه عریان را می نگرم
این همه طلوع مکرر
که متحیرم می کنند
خودم را،پشت نی زارها جا می گذارم
تا،تک تک کلاغها را،سنگ بزنم
این چندمین بار است؟!
نی ها را می شمارم
و کلاغها را یکی یکی...
تا طلوعی دوباره
کودکیم را
از او پس بگیرم
ساره نجفی
============================
قهر که میکنی
هوا بدجور شرجی می شود
چشمهایت را که می بندی
تندباد گرم تابستان هم
نمی تواند،پهک های سبز را،زرد کند
سکوت می کنم
تا
تابستان تمام شود
******
هر وقت که از کودکی برمی گردم
حالم بد می شود پشت سرم را که می نگرم
حیاط بزرگ خاطراتم
را
می بینم در حال کوچک شدن
ناگهان،صدای کودکیم مرا به امروز
برمی گرداند.
کبری زال
================================
هیچ
در دایره هیچستان
ما تکرار می کنیم راههای نرفته را
با کوله باری از هیچ
*********
نیمه شب
لذت بیداری
تنهایی
و حجم چسبناک رژه خاطره ها
در کشاکش خواب
**********
در دفتر واژه نامه سرنوشت آدمی
چه پر رنگ است
کلید واژه اندوه!
**********
از جنگلی برهوت
و در باران تاریکی
به سمت روشن واره مبهم افق
با خمیازه،تنبلی و کسالت جمعی
و با آویختن به کلید دار امیدی سترون
در توهم عبور
**********
ما سکوت کرده ایم
در خانه هایی شرمسار،
پشت زندان و پشت به زندان
ماه غریب،ستاره تار،باران مزاحم
و سیب ناآشنا
ما سقوط کرده ایم!!
دکتر عبدالرحمان بابااحمدی
====================================
ماهی که خدا صاحب هر سفره ی آن است،
آخر شد و باقیش که خوان گستر آن است؟
زنهار که شیطان نشود صاحب آن خوان
چون سیب سر سفره و برنامه همان است.
صفدر حیدری
===================================
(خاطره ی آن شب که زنجره رقصید! در بهشت زمینی "مجید")
تقدیم به "مجید کشاورزی" که آن شب
در باغش،شبی خاطره انگیز برایمان رقم زد
شب بود
نخل ها پا در خواهش آب
فرو برده
و زنجره ها در دفتر گشوده ی چراغ،
تولد کودک آفتاب را،
نام نویسی می کردند.
در حوض گفتگوهای دریغ آمیز،
ما نیز ماهی شدیم،
احرام برهنگی پوشیده
و به ازای سی سال
رودخانه ی تبارمان را به عقب برگشتیم.
و در استخری پر از خاطرات خیس
گنج گم شده ی تزار را با هم تقسیم کردیم!
آن شب
مدرک ها و شناسنامه ها خیس شده بود!
و پنج کودک
در هیأت معصومیت ماهی ها:
-زیر آبی رفتند
-سر به سر شدند
-خندیدند و...
نمی دانم نمی دانم باز هم، به همین بزرگی
می توان ماهی شد؟!
اگر "میترا" به بهشت زمینی "مجید" وفا بکند
علی حسین جعفری تابستان(مرداد) سال92 خورشیدی/مزارعی
==============================
خواب و خاطره
نفس در نفس من که دارم شما را
گمان برده ای بی خیالم وفا را؟
چه دوری! ولی با شمیم حضورت
به دردم مفیدی تو نقش دوا را
پس از هر نفس از هوای نصیبم
خودم می چشم نصفه ی این هوا را
نباشی اگر، با که قسمت کنم، آی؟!
همین نصفه ی از هوا مانده جا را
گذر کردم از کوچه تان تا که شاید
تو هم باشی و باشد از نو صفا را
نبودی عزیزم ولی در که وا شد،
بهشت خدا دیدم آن سرسرا را
نشان تو دیدم نشد تا ببوسم
همان پیرهن آبی آشنا را
نهادی چرا روی بندی و رفتی؟
لباس تک کرده از تن رها را
که من دیده باشم به آنی نشانت
کنم یاد آن لحظه ی ابتدا را
به خاطر تو را مانده حتمن،...
که ما بسته بودیم کتاب دعا را
شبی را که تا صبح فردای با تو
به خاطر بسی لذتش مانده ما را
که تا هستم و داغ ژرف تو دارم
خورم حسرت دور آن موقع ها را
نه من تیشه دارم نه هم عشق"فرهاد"
نمی آورم پس به شعرم دنا را
دماوند و البرز،همین کوه نزدیک
مخواه آورم بیتکی نخ نما را
به مردم بگو ای خیابان خاکی
چه ها دیدی از ما گذشته خدا را؟
تو ای شعر من شاهد مانده باقی
شهادت بده من نکردم خطا را
یقینم به مثلت، ملک هم ندارد
شب مو،بلور گلو، و حجب و حیا را
همه مانده با من،مگر می توانم رها کرد؟!
خوشیهای دروازه ی نیمه وا را
دلم می کشد بار دیگر گذاری
به آن کوچه و دیدن آن فضا را
سر پیری و باز هم کوچه گردی
در خانه تا آخر "بی برا" را
عجب غافلی شاعر رفته از یاد!
تباه می کنی حرمت اغنیا را
سیاهی توی لوح پاک ضمیرش
تو ای واژه پرداز یک لا قبا را!
بیا ای"فلانی" به خواب و خیالم
تحمل کنم تا که بار جفا را
فلانی،خطر،یک خطا کن! بلرزان
به زنگی دل گوشی نوکیا را
بزن زنگ و با بارش واژه هایت
برویان گل خنده ی هر دوتا را
به سنگی نباید که ما می شکستیم
چراغ سر کوچه ی دلگشا را
من و تو نباید به این سادگی ها
کنیم پاره آن نامه های روا را
من و تو...،چه شد؟ ساکتی! ها؟
الو...من ندارم!تو داری صدا را؟
بمیرم! نشد تا بگویم دوباره
تمامش کنم شرح این ماجرا را
به دل ماند و با تو میسر نشد، آه،
بهار خوشی، تفریح پا به پا را
علی حسین جعفری (تابستان، مردادماه 1392 خورشیدی بوشهر)
=====================================
و اینک بخشی از زندیگینامه "شیرکو" شاعر بی کس:
شیر کو بی کس،یکی از شاعران برجسته کردستان عراق در سال 1319 در شهر سلیمانیه عراق به دنیا آمد.وی در سال 1347 نخستین مجموعه شعر خود را،به نام "مهتاب" به چاپ رساند.او جزو شاعران نسل دوم کردستان عراق و از هم نسلان په شیو،لطیف هملت و رفیق صابر است.وی بیشتر با مفهوم "ادبیات جهانی" در اذهان جا گرفته است.او با آنکه در نقد،داستان،نمایشنامه و ترجمه دارای توانایی های در خور و شایسته بود ولی،"شعر" سرشت محوری او را رقم می زد.
وی سالها از طریق سرودن شعر به مبارزه علیه رژیم بعث پرداخت.پدرش"فائق بی کس" نیز،شاعر بود.سخت کوشی و پیگیری ای شاعر جهانی در سیطره فرهنگ و ادبیات مشرق زمین از او شخصیتی بزرگ و همتراز با بزرگان ادبی ایران،منطقه و جهان از جمله شاملو،مهدی اخوان ثالث،سهراب سپهری،ناظم حکمت،شاعر ترک و محمد درویش شاعر فلسطینی و حتی پابلو نرودا و لورکا ساخته است.
وی دیداری با شاملو نیز داشته است.
سید علی صالحی سالها پیش وی را "امپراطور شعر دنیا" نامیده بود.
شیرکو در سال 88-1987 میلادی از دست نخست وزیر سوئد جایزه ادبی "توخولسکی" را دریافت کرد.در ایتالیا بزرگترین انجمن ادبی به وی لقب "همشهری" داده است.
"کاوه آهنگر"،"مجموعه شعر چیروک"،"زن و باران"،"دو سرو کوهی"،"عقاب"،"رود"،"سپیده دم آفات"، "کرکس"، "عطشم را شعله فرو می نشاند،"دره"،"پروانه ها"روزشمار شاعر"،"سایه و آزادی" و "این واژه های بی آبرو" اشاره کرد.
سید علی صالحی شاعر بزرگ برخی از شعرهای وی را بازسرایی کرده است.شعر وی در ایران نیز،طرفداران زیادی دارد.
تخیل ساده و پیچیده و مبتنی بر رئالیسم جادویی و زبان شاعر از لحن او کیفیتی کم نظیر ساخته است.
"طبیعت" جوهره اصلی شعرهای بی کس است.اما این طبیعت به شکلی افسونگر و پرتکاپو مدام رنگ عوض می کند.و در قالب مفاهیم و اشکال و خیال های پیچیده و شاعرانه به تصاویری ساده اما زیبا و دست نیافتنی تبدیل می شود.وی به مدت 5 سال در سوئد زیست و بعد از سقوط صدام،به کردستان بازگشت. به دنبال بیماری سرطان برای معالجه به سوئد مراجعه و سرانجام در روز 13 مرداد 92 در همانجا در گذشت.
آثار "شیرکو":
شب بود و
دره در سکوت
چراغها،همه خاموش
جز چراغی
و آن
چراغ شاعری بود
که هنوز بیدار بود
به انتظار زخم شعری.
***********
از جوار شبی گذشتم
صدام کرد و
مرا نزد خودش نگه داشت
بعد از آن دردی گویا شدم
***********
از کنار رودی گذشتم
صدایم کرد و
مرا در برگرفت
بعد از آن
مه دامن اش شدم